صفحه 1 : فرهنگی صفحه 2 : خبر همدان صفحه 3 : شهرستان صفحه 4 : گردشگری صفحه 5 : ایران و جهان صفحه 6 : ورزش صفحه 7 : زندگی با کتاب صفحه 8 : فرهنگی

۱۳
اردیبهشت
۱۴۰۳

شماره
۵۶۰۵

امروز: ۱۵ (اردیبهشت) ۱۴۰۳ ◀ ◀ Saturday 2024 (May) 04

عناوین صفحه

  • تشکر "ویژه" از شهردار همدان به‌ دلیل راه‌اندازی مجدد تالار فجر
  • رحماندوست چهره ماندگار شعر کودک
  • اعتبار 18 میلیارد تومانی شهرداری همدان برای جداره‌سازی
  • عطرآگین شدن فضای شهر با پخش اذان زنده ظهر و عصر توسط قاریان ممتاز همدانی
  • پاسخ‌گویی مستقیم رئیس شورای اسلامی شهر به شهروندان همدانی در سامانه ١٣٧
  • دیدار مدیر منطقه 3 شهرداری همدان با کارگران این منطقه
  • ظرفیت‌های سرمایه‌گذاری شهرداری منطقه 2 شناسایی و معرفی شود
  • الگوهای جامعه معلمان به عنوان قهرمان معرفی شوند
  • مزاحم اینترنتی در دام پلیس فتا
  • محکومیت 8 میلیارد ریالی قاچاقچی کالا
  • خطر سقوط در کمین تیم پاس
  • معلمی که امام خمینی(ره) خطبه عقدش را خواند
  • رایگان شدن درمان کودکان تا 7 سال سرمایه‌گذاری برای آینده است
  • چرایی تفاوت چشمگیر آمار گردشگران همدان با دیگر استان‌ها
  • کاهش 90درصدی هزینه درمان بیماران سرطانی
  • سیر صعودی حیوان‌گزیدگی
  • تصویربرداری هوایی و سه بعدی شهر با مقیاس 1.500
  • محمدجواد آسمان از شاعران جوان کشورمان با دو غزل به هتک حرمت به حریم پیامبر نور و رحمت(ص) واکنش نشان داد.

    محمدجواد آسمان از شاعران جوان کشورمان با دو غزل به هتک حرمت به حریم پیامبر نور و رحمت(ص) واکنش نشان داد که در ادامه می‌خوانید:

    چشمانِ تَر از هتکِ حریمت نگران‌اند

    آسوده‌تر از پیش، «حقیقت‌نگران»اند

    با سنگ زدن، حرمتِ این آینه نشکست

    آنان که شکستند در این‌جا، دگران‌اند

    بگذار به خورشید زند کوردلی سنگ

    آه از دو سه دیوانه که کوته‌نظران‌اند

    فردا تو درخشان‌تر از امروزی و اینان ـ

    فردای قیامت، همه‌تن، شعله‌وران‌اند

    بر دامنِ دریا ننشستَه‌ست غباری

    این آب‌گِل‌آلودکُنان، بی‌خبران‌اند

    دریایی و در سینه تو دُرجِ فضائل

    لب‌تشنه‌ حُسنِ تو کران تا به کران‌اند

    ذکرِ صلواتِ تو، بهارِ لبِ مستان

    گُل‌ها به نسیمِ نفَست جامه‌دران‌اند

    فردا به امیدِ تو سر از گور بَرآرم

    دل‌بسته‌ خورشید، سحَرخیزتران‌اند

     

    نِی نیستم و این‌همه در سینه شکایت

    کو مَحرمِ رازی که کنم از تو حکایت؟

    دنیای غریبی‌ست؛ غریبی تو چو خورشید

    مردُم همه گُم‌گشته، تو خورشیدِ هدایت

    این سیزدَه آیینه، همه نورِ تو هستند

    انگیزه‌ «لولاکـ»ـی و آغازِ بدایت

    روزی که برانگیخته شد عالَم و آدم،

    دادارِ جهان، داد به دستِ تو ولایت

    پُر اوج‌ترین موج شدی در یَمِ خلقت

    پیغمبری، از رفعتِ تو یافت نهایت

    آن دانش و فضلی که تو را بود، که را بود؟

    خود، معجزه بودیّ و تو را آن‌همه آیت

    تو، اُسوه‌ اخلاقِ نکو بودی و، در خَلق ـ

    حُسنِ تو فزون بود و کمالِ تو به‌غایت

    گر این‌همه خوبی تو، به‌جز کوردلی چیست ـ

    نقصی که به انکارگران کرده سرایت...



    ارسال ديدگاه

    نام:
    پست الکترونیکی:
    کد امنیتی:
    ديدگاه: